معنی کوتاهی کلام
حل جدول
لغت نامه دهخدا
کوتاهی. (اِخ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 209 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوتاهی. (حامص) کمی طول، ارتفاع یا عمق. مقابل درازی. کوتهی. (فرهنگ فارسی معین). کم طولی. (ناظم الاطباء). قِصَر. نقیض درازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی.
حافظ.
و رجوع به کوتهی شود. || قصور و تقصیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). تقصیر. تفریط. توانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ایجاز در سخن. ایجاز. اختصار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلام
کلام. [ک َ] (ع اِ) زمین درشت سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
کمی طول ارتفاع یا عمق مقابل درازی: سرما و در میخانه که طرف بامش بفلک برشد و دیوار بدین کوتاهی خ (حافظ)، قصور تقصیر.
ترکی به فارسی
کلام
فرهنگ معین
کمی طول، ارتفاع یا عمق، قصور، تقصیر. [خوانش: (حامص.)]
فرهنگ عمید
فارسی به آلمانی
Zusammengefasst [adverb]
واژه پیشنهادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور، کمطولی
فارسی به عربی
ایجاز، تلخیص، خلاصه
معادل ابجد
533